کاش داستان مال خودت بود این که خودت داستانی را بنویسی برای من زیباتر جذاب تر و با اهمیت تر است
مثل من که گاهی که مثل آدمهای زیادی منطقی حرف میزنم رامین میگه عزیز گلم !!! مثل خودت اینو برام تعریف کن
ولی خوب قشنگ بود
این شعر رو برای رامینم میگم که میدونم منتظرشه
به قول خودش هر شعری هر حرفی که مینویسی که برای منه احساس غرورم زیادتر میشه و خوشحالترم
حرفهایی دارم با تو با تو که نزدیکتری از آغوش
با تو با تو که دوست شدن را دوست داشتی
با تو که دوست ماندن را خواهی آموخت
به تو میگویم من
به تو که لحن صدایت آبی است
به تو که پنجره ات مهتابیست
به تو که سقف اتاقت آبی است
به تو میگویم عشق
به تو میگویم عاشق
مهربان با تو سخن میگویم
در میان هق هق و بغضم از تو سخن میگویم
دوستت داشته ام جرم من این است کنون
دوستم داشته ای و منتهای خواسته ام این بود ه خدایا ممنون
من به عشق ، من به مهر قسمت خواهم داد
که مرا بیشتر ازپیش بخواهی
و خودم میدانم که تو ...
که تو که پاک تری از آبی
و تو که مهربان تر شده از گلها
و تو که میدانی تپش قلب من از بودن توست
و مرا بیشتر از پیش نخواهی ظلم است
و تو را روز بروز لحظه در لحظه هر فردائی بیشتر خواهم خواست
و تمنا را در دو چشمم میبینی
که نمیخواهم هیچ اما از همه این دنیا
من فقط از تو تو را میخواهم
و تو را در همه گلها میبویم
از تو هم هیچ نمیخواهم هیچ
مهر در تو زیادست چیزی اینجا کم نیست
شادی عشق از اینجا پیداست